کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : احسان نرگسی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع     قالب شعر : غزل    

از بس حسن بخشنده و مهمان‌نواز است            از عـالـم و آدم گـدایـش بـی‌نـیـاز است

از سفره‌اش هر قدر می‌خواهی طلب کن            دستِ حسن در بذل و بخشش بازِ باز است


زانــو بـغـل کـردن دگـر مـعـنـا نــدارد            وقتی که آقای کـریمت چـاره‌ساز است

هر جای عالم چشم می‌چـرخـانم انگار            پرچم سیاهِ «یا حسن» در اهتزاز است

اسـتـادِ عـبـاس است، بـاید هم بـگـویـند            شير جمل در هر نبردی یکه تاز است

در جـنگ‌ها، الحـق جـلـودارش نبودند            جـنگـاوری‌اش فخرِ تاریخِ حجاز است

سـجـاده را از زیـر پـایش می‌کـشـیـدند            غافل از آنکه مجـتـبی اصل نماز است

ایـنکه چـه‌ها شد در دل کـوچه، بـمـاند            از چـادرِخـاکی نوشـتن جانگـداز است

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

روضۀ آقاست عـاشـوراتر و گـودال‌تر            قدّ زهرا می‌شود در این مصیبت، دال‌تر

ضامنِ لبخندهای شیعه در روز جزاست            گریۀ بر او کـند صدیـقه را خوشحال‌تر


در سه باری که به سائل داد هر چه داشت را            مثل او پیـدا نـشد در شهـر بی‌امـوال‌تر

کاش آقای کریمان داشت حتی یک زهیر            گشت شأنش از تنِ ارباب هم پـامـال‌تر

گاه یک نیشِ زبان، مثل هزاران نیزه است            جسم، با زخم زبان‌ها می‌شود بد حال‌تر

بین کوچه ترش رو وُ بعد از آن شد خنده رو            از مغـیره نیست در شهرِ نـبی دجـال‌تر

چشمِ زهرا از حیا در کوچه تر شد بیشتر            چشم آقا هم شد از این صحنه ماه و سال، تر

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

ای کاش بگـیـرند دو چـشمِ پـسرش را            تا در دلِ این طشت نـبـیـند جگرش را

بـدجـور غـریـبـانـه نـفـَس مـی‌زنـد آقـا            آتش زده با غربت خود دور و برش را


خوب است که آغوش حسین است کنارش            تا که نزند هِی به زمین بال و پرش را

نه اُم‌ِبـنـین نه که ابا لفـضل توان داشت            عباس گرفته است کـنارش کـمرش را

تا خواهرش اینجا نرسیده است بگویید            بر طشت نریزد جگـرِ شعـلـه‌ورش را

از زهـر نـبـود اینـهـمه خـونابه که آمد            آن کـوچـه نـشـان داد خـدایـا اثـرش را

صد شُکر سرش بر روی دامان حسین است            تا بر روی حجـره نکشد باز سرش را

افسوس حسن نیست به گودالِ حسینش            تا شمر نگـیرد روی آن سر تبـرش را

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

سـلامِ ذات خـدای کـریـم‌هـا به حـسـن            سـلامِ جـمـلـۀ انــوار انـبـیـا به حـسـن

هر آن کسی که بدون حساب بخشش کرد            بدان که وقت کرم، کرده اقتدا به حسن


به وقت کُـشـتیِ او با حـسین فهـمـیـدم            چه مهر و عاطفه‌ای داشت مصطفی به حسن

نـدیـد غـیـر مـحـبت، نـدیـد غـیر کرم            همان کسی که فقط داد ناسزا به حسن

زمان سختی در معرکه فقط خوش بود            خـیال و خاطر مولایِ لافـتی به حسن

مدینه شهر نبی بود و او عزیز رسول            کسی نکرد در آن شهر، اعتنا به حسن

به پول، لشگرش او را معاوضه کردند            نداشت هیچ کسی ذره‌ای وفا به حسن

فـقـیر شهر سر سفـره‌اش عزیز شد و            چه حرف‌های بدی گفت بی‌حیا به حسن

رسید محـضر او پـیـرمـرد مـلـعـونی            چشاند زهر جفا با نوک عصا به حسن

غریب کیست؟ کسی که به خانه مظلوم است            نکرد همسر او هم به جز جفا به حسن

اذان شـد و دم افـطـار آمـد و جـعده...            رسید تا که دهد ظرفِ زهر را به حسن

میان طشت، غم و غربتش نمایان شد            رسید از همۀ روضه‌ها چرا به حسن؟!

کسی به نـالـۀ او اعـتـنا نـخـواهد کرد            مگـر حـسـین بـیـاید دهد جواب حسن

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع مبنی بر پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

تمام داغ حسن، ماجرای یک کوچه است            چه‌ها گذشت در آن کوچه، سال ها به حسن

مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : عرفان ابوالحسنی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

هر کس که دید از او کرمش را مرید شد            هر کس مـرید او شده بی شک سعید شد

یا محـسن به حـق حـسن گـفـتم و سپـس            دیـدم تــمــام مـعـصـیـتـم نــا پــدیــد شـد


غـربت ببین که هیچ کسی یـاورش نبود            از هـمـسـرش هم آخـر سر نـا امـیـد شد

ای کاش ذات جـعـده شـبـبـه ربـاب بـود            اما ز کـیـنه‌تـوزی‌اش این زن پـلـیـد شد

زهـرا که رفت، هیچ کلامى بیان نکرد            رنـج سـکـوت بر غـم هجـران مزید شد

هر چند خورده زهر به ظاهر ولی حسن            وقـتی که دیـد ضـربـۀ سـیـلی شهـید شد

چوبی که تیر گشت و به تابوت اون نشست            تغـیـیر کـرد و چـوب به دست یزید شد

تـقـصـیر نـعـل شـد که شـنـاسـایـی بـدن            دیـگـر بـرای زیـنب کـبـری بـعـیـد شـد

دردا که تازه بعد جسارت اسارت است            اینطـور شد مصائب خـواهـر شـدید شد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر اگر اشاره به همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا در واقعه بازپس گیری قباله فدک باشد صحیح نیست ولازم است حدف شود؛ ضمناً موضوع همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا در جریان جسارت عمر به حضرت در منابع معتبر نیامده است لذا بهتر است بیت زیر خوانده نشود، موضوع همراهی امام حسن در فاجعه جسارت عمر به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بازپس گیری قبالۀ فدک در هیچ یک از منابع معتبر ما نیامده است؛ در این خصوص دو روایت وجود دارد اولین روایت که تمامی منابع دسته اول تاریخی آن را مطرح کرده‌اند جسارت عمر در جلوگیری از اعطای قبالۀ فدک در همان مجلس و نزد ابوبکر است و دومین روایت که شیخ مفید در کتاب الأختصاص آن را مطرح میکند جسارت عمر در کوچه و در هنگام بازگشت حضرت به خانه است که در این روایت هم هیچ اشاره‌ای به همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نشده است؛ ضمنا یک شبه سفید شدن موی امام علیه السلام مستند نبوده و اغراف بیش از حد و نابجاست؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

هر چند خورده زهر به ظاهر ولی حسن            وقـتی که دیـد ضـربـۀ سـیـلی شهـید شد

قـربـان آن غـریب که در سـن کـودکـی            یک صحنه دید و یک‌شبه مویش سپید شد

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

آتـنا گـفـتم و دیدم حـسـنات است حـسن            اِهدنا گفتم و دیدم که صراط است حسن

ربنا گـفتم و گـفـتند مسیـرش زهـراست            و علی است صَلاة و صلوات است حسن


حُسنِ او در همه ذراتِ جهان پنهان است            بی‌نهـایت‌تر از آفـاقِ حـیات است حسن

چه بخواهند و نخواهند، حسن شرحِ خداست            وجهِ تفصیلی اَسماء و صفات است حسن

جاری است عشقِ حسن در رگ و در ریشۀ ما            کوثرِ جاریِ صد رشته قنات است حسن

هرچه دشـنـام به او داد، تـبـسـم می‌دیـد            دید دریاست، همه صبر و ثُبات است حسن

نصفی از زندگی‌اش را دو سه باری بخشید            در کـرامات هم آئـیـنۀ ذات است حـسن

چشمِ گریان به حسن مَحرمِ زهراست به حشر            فاطمه گفت: فقط راه نجات است حسن

ای صراطُ اللَهِ ما! نامۀ ما سنگین است            گریه بر بی‌کسی‌ات برگ برات است حسن

حـسـنی‌هـای حـرم آبــرو داری کـردنـد            آنچنان غرق حسین‌اند که مات است حسن

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : نعیمه وافی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آنـان که بـا کـریـم و کـرم آشـنـا شدند            دلــدادۀ هــمـیـشـگـی مـجـتـبـی شـدنـد

آنان که خاکِ پای حسن شد نصیبشان            تنها به لطف یک نظرش کـیـمیا شدند


تنها نه دوستان که در آن شهر، دشمنان            در آسـتـان او هـمـه حـاجـت‌روا شدند

باب کرم به یمن وجودش گـشـوده شد            درهای بـسـته با مـددش زود وا شـدند

حـال کـبـوتـرانِ حـرم نانـوشـتـنی‌ست            تـا در حــوالــیِ حــرم او رهـا شـدنـد

حــاتــم‌تــریـن اهــالــی آبـــادی کــرم            مبـهـوت این کـرامـت بی‌انـتـهـا شدند!

بی‌شک به پادشاهی و عزت رسیده‌اند            آنان که در طواف حـریمش گـدا شدند

میراث او غم است و در انبوه غربتش            خوشبخت مردمی که به غم مبتلا شدند

از شـدت غـریـبـیِ تـنـهـا تـریـن امــام            عـمری تـمام زمـزمـه‌ها بی‌صدا شدند

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : روح الله گائینی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

خوانـدند شور زخـم تو را عـندلیب‌ها            پیچـید عـطر نـاب تو در جانِ سیب‌ها

در صفحۀ نخست، تو را مدح کرد و سوخت            هر کس غـزل سرود برای غـریب‌ها


با لطف بی‌کرانه‌ات ای حضرت کریم            هـمـوار می‌شـونـد فـراز و نـشـیـب‌ها

اشک تو شـسته است وجود مدیـنه را            در چـشـمـه‌های جـاری أَمَّنْ یُجـیبُ‌ها

سخت است داغ اینکه ببینی نشسته‌اند            بر مـنـبـر رسـول خـدا، نـانـجـیـب‌هـا

رازی نهفته در جگر و جام و تشت زهر            در حـیـرتـنـد از اثـراتـش طـبـیـب‌هـا

شـهـر مـدیـنـه، آیــنـۀ کـربـلاسـت، آه            درد تو بود غـربت شیب الخـضیب‌ها

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : مرتضی جام‌ آبادی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

رسانده است به لب‌های شیعیان، جان‌ها            تنی که دوخته شد بر کـفن، ز پیکان‌ها

گهی ز بارش اشک و گهی ز بارش تیر            سـفـیـنه‌ای‌ست گرفـتار، بین طـوفـان‌ها


به روی دست عزیزان خود شود تشییع            تـنی نـجـیب‌تر از گـل به زیر باران‌ها

به دامن کفنش گرچه گل ز خون روئید            بر او مـلائکه گـل می‌بـرد به دامـان‌ها

قدح به خون جگر می‌زند مگر عباس؟            به روی لب بفـشارد ز بس که دندان‌ها

حـسین کز غـم او جامه می‌درد افلاک            چو لالـه از غـم او می‌درد گـریـبـان‌ها

به سـر سـلامـتـی خـواهـر و برادر او            یکی نـیـامـد از آن قـوم نـامـسـلـمـان‌ها

تأسّفی که ز یوسف نصیب یعقوب است            نصیب زینب کـبـری بُوَد ز هجـران‌ها

یتـیم! هرکه بگرید به درد و داغ حسن            شـود به روز قـیـامت قـرین خـنـدان‌ها

: امتیاز

مدح و مرثیه امام مجتبی و امام حسین سلام الله علیهما

شاعر : سیدپوریا هاشمی بردیا محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مسمط

در هـیأت حـسـیـنم و در هـیـأت حـسن            در خـدمت حـسـینم و در خدمت حسن

هم صحبت حسینم و هم صحبت حسن            هم رعـیت حـسـینم و هم رعـیت حسن


دست کرم حسن شد و احسان حسین شد            روح و روان حسن شد و جانان حسین شد

قـبله حـسن، مساحـت ایـمان حسین شد            از مـلـت حــسـیـنـم و از مـلـت حـسـن

در مجلس حسین و حسن روضه خوان خداست            آقا: حسین؛ امام: حسن؛ ماسوا: گداست

اصل بهشت، سینه‌زنی پای این دوتاست            در جـنّـت حـسـیـنـم و در جـنّـت حسن

روح اذان حـسـیـن شد و ربـنـا حـسـن            کـشـتی حسینِ فاطمه شد، ناخـدا حسن

شـیـرینیِ حـسـین حـسین است یا حسن            در "یاحـسین" ریخـته شد لذت "حسن"

پیـر نجـف حـسیـنـیه را تا درست کرد            زینب گریست، ماتم عُظمیٰ درست کرد

زهـرا غذای هـیأتـشان را درست کرد            نان حسـین خـورده‌ام از بـرکـت حسن

ظرف حسن فرات به جوی حسین بُرد            لب‌تـشنه را به سمت سبوی حسین بُرد

ما را حسن پـیـاده به سوی حـسین بُرد            دور حـسـین پُـر شده با رحـمـت حسن

یک روح در میان دو تن بوده از قدیم            پائـین پـای این دو، وطـن بوده از قدیم

صحن حسین، صحن حسن بوده از قدیم            پس خاک کربلاست همان تربت حسن

یک عمر اشک ریخت، به گریه وضو گرفت            از هر مسیر تنگ که می‌دید، رو گرفت

آن گوشوار را که شکـستند، او گرفت            این خاطره‌ست اوج غـمِ غـربت حسن

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

اگرچه خلقـت دنـیا ز نـور پنج تن باشد            کریم اهل بیت ما فـقـط باید حـسن باشد

حسن جان و حسن جانان، حسن ایمان، حسن قرآن            بگو ذکر حسن هرجا مجالی بر سخن باشد


حسین آقاست می‌دانم، خود من نوکرش امّا            حسن اولاست هرجا که شهید بی‌کفن باشد

چه فرقی می‌کند وقتی کریمی دوستت دارد            گدای پشت در مانده، گدایی مثل من باشد

به کاهی، کوه عصیان مرا بخشیده ممنونم            ندیدم هیچ آقایی چنین با حُسن ظن باشد

شرف دارد بقیع او به کاخ هر سلیمانی            شرف دارد به هر سنگی، اگر سنگ یمن باشد

همه‌ گفتند حسین و گفت پیغمبر، حسن جانم            که باید بعد زهرا و علی، او ممتحن باشد

کنار ذکر یامحسن، خدا اسم حسن آورد            به آن معنا که پشت در یکی‌شان خط شکن باشد

همانکه هیزم آورده، دو تا دستِ بزَن دارد            حسن شد مادری اصلاً که کارش سوختن باشد

کنار چادر خاکی به خاک افتاد و بعد آن            مقرر شد مزارش خاکی و بی‌سینه‌زن باشد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل غیر مستند بودن حدف شد؛ ضمناً موضوع همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا در جریان جسارت عمر به حضرت در منابع معتبر نیامده است لذا بهتر است بیت زیر خوانده نشود، موضوع همراهی امام حسن در فاجعه جسارت عمر به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بازپس گیری قبالۀ فدک در هیچ یک از منابع معتبر ما نیامده است؛ در این خصوص دو روایت وجود دارد اولین روایت که تمامی منابع دسته اول تاریخی آن را مطرح کرده‌اند جسارت عمر در جلوگیری از اعطای قبالۀ فدک در همان مجلس و نزد ابوبکر است و دومین روایت که شیخ مفید در کتاب الأختصاص آن را مطرح میکند جسارت عمر در کوچه و در هنگام بازگشت حضرت به خانه است که در این روایت هم هیچ اشاره‌ای به همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نشده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

تصور کن که دور سفره او دشمنان جمعند            تصور کن زن او هم حسابی بددهن باشد

مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محمد رضا وحیدزاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن قالب شعر : غزل

شده‌ست خیره به جاده دو چشم تار مدینه            به پـیـشـوازی تـنهـاتـرین سـوار مدینه

اگرچه آمده از کوفه، از حوالی غربت            ولی نشـسته به روی دلش غـبار مدینه


پس از حکایت کوچه ستاره‌ها همه گفتند            که هیچ کـار نـدارد دگـر به کار مدینه

گشود سفرۀ دل را، شمرد آن همه غم را            کـنار خـلـوت پـنهـان‌ترین مـزار مدینه

سقیفه و فدک و در؛ طناب و سیلی و حیدر            و دید باز نگـفـته، یک از هـزارِ مدینه

کنار تشت خمید و گریست داغ دلش را            و داد خـاتـمه آخـر بـه انـتـظار مـدیـنه

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای که چون چشمت، ستاره چشم گریانی نداشت            باغ چون تو، غنچۀ سر در گریبانی نداشت

آسـمانِ چـشـم تو از ابرِ غـم لـبریز بود            غیر اشک و خون دل، این ابر بارانی نداشت


سینۀ تو، میزبان داغ و درد و رنج بود            »این مصیبت‌خانه کم دیدم که مهمانی نداشت«

تو همان سردار تنهایی که در قحطِ وفا            غم به غیر از سینۀ تو بیت‌الحزانی نداشت

نی، ز تو آموخت پنهان کردن غم را به دل            گر نمی‌آموخت از تو، نی نیستانی نداشت

صبر تو شد چلچراغ نهضت سرخ حسین            هیچ‌کس مانند تو عمر درخشانی نداشت

بعد چندین سال رنج و خوردن خونِ جگر            زهر پایان داد بر آن غم که پایانی نداشت

تیرهای کـینه وقتی بر تن پاکت نشـست            چون حسینت هیچ‌کس حال پریشانی نداشت

روی بال قدسیان تا گلشن فردوس رفت            عاقبت سامان گرفت آن دل که پایانی نداشت

لاله‌ها همچون «وفایی» گریه کردند از غمت            غنچه‌ای در باغِ هستی لعل خندانی نداشت

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : فائزه زرافشان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

زخـم‌هـایی که به تـشـیـیـع تـنت آمده‌اند            همچو گـلـبوسه به دشت کـفـنت آمده‌اند

»ابر و باد و مه و خورشید و فلک» چرخ‌زنان            به طـواف تـو و عـطـر بـدنت آمـده‌انـد


کاتـبان چشم به هُرم نـفـست دوخـتـه‌اند            پی یک جـرعـه ز جام سـخـنت آمده‌اند

یـا کـریـمان نگـاهـم به امـیدی که مگـر            بـشـنـونـد آیـۀ نــور از دهـنـت آمـده‌انـد

چشم وا کن نفـس صبح! که کـنعـانی‌ها            مست از عـطر خوش پیـرهـنت آمده‌اند

بعد از این رو به که آرند فـقـیـرانی که            به سـراغ تو و خُـلـق حَـسـنـت آمـده‌انـد

خون‌جگر، جامهدران، نوحه‌‌کنان، آن‌هایی            که به خـون‌خـواهی پرپر زدنت آمده‌اند

تو غریبی ولی یک روز جهـان می‌بیند            شیـعـیـان سـیـنه‌زنـان تا وطـنت آمده‌اند

توبه هر لحظه قبول است، بگو برگردند            تـیـرهـایی که به تـشـیـع تـنـت آمـده‌انـد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : سعید تاج محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

سیاست داشت، اما مثل حیدر بود در میدان           که تیغ تیز میدان می‌دهد سَیّاس را برهان

سراسر عزت و فتح است و باطل کردن نیرنگ           اگر هم بسته باشد مجتبی با دشمنش پیمان


حسن تنها نه در منزل اسیر حیلۀ زن بود           که بین لشکر خود بود تنها بین نامردان

حسن البته تنهـا نیست وقتی در کـنار او           حسین و زینبش هستند با عباس یک گردان

به بازو حرز حیدر، بر سرش عمامۀ احمد           به روی لب همیشه ذکر مادر داشت تا پایان

بپرس از کوچه‌ها بعد از علی‌بن‌ابی‌طالب           کدامین شانه در تاریکی شب می‌بَرَد اَنبان؟

کسی که گرد فرشش را تبرک می‌برد جبریل           نشسته با موالی روی خاک و خورده آب و نان

مُعزّالمؤمنین است او بپرس از مردم نجران           کریم اهل‌بیت است او بپرس از سورۀ انسان

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : حسین ایمانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

کاش بر رویِ مزارت سایه‌بانی بود نیست           کاش امشب در بقیعت روضه‌خوانی بود نیست

کاش یک زائر فقط یک شمع روشن می‌نمود           جایِ تکّـه‌ِسنگ اینجا آسـتانی بود نیست


کاش جارو می‌زدم صحنِ شما را با مُژه           گنبدی گلدسته‌ای نام وُ نشانی بود نیست

کاش یک بیرق فقـط بالایِ قبرَت بود آه           ریسه‌بندان صحنِ خاکیِ تو آنی بود نیست

کاش گـریه ‌کاش نـاله کاشکی سیـنه‌زنی           در حـریمِ این کـریمِ آسـمـانی بود نیست

کاش خاکِ چادری از خاطرش بیرون شود           یاد دارم پیـشِ مـادر کودکانی بود نیست

کودکی با ضربۀ سنگین به پهلو شد شهید           کودکی شد پیر در روضه توانی بود نیست

تکّه‌ای از گوشواره رویِ خاکِ کوچه‌هاست           گوشه‌ای از خانه یاسِ ندبه‌خوانی بود نیست

: امتیاز

زبانحال امام حسن مجتبی علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمد جواد غفورزاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دل بی‌شکیب از غـم فصل جدایی است            جان، بی‌قرار لحظهٔ وصل خـدایی است

این شامِ هجر نیست، که باشد شب وصال            این روزِ مرگ نیست، که روز رهایی است


این زهر نیست، شربتِ شیرین آرزوست            این کوزه نیست، چشمهٔ حاجت‌روایی است

هرگـز نـنـالـم از غـمِ بیگـانه، ای دریغ            رنجی که من کـشـیده‌ام از آشنایی است

شد روزگارِ من، سـپـری سال‌های سال            با همسری، که شیـوهٔ او بی‌وفـایی است

من در وطن غریبم و تنها، کسی نگفت            این شاهد شـهـیـد مـدیـنـه، کجـایی است

یـارانِ من، ز بـاغ وفـا گـل نـچـیـده‌انـد!            آئـیـنِ مـهــرورزیِ آنـان، ریـایـی اسـت

در تنـگـنـای سـیـنهٔ من، این دل صبور            آئـیــنـهٔ مـجــسّـمِ صـبــرِ خــدایـی اسـت

دارم هـزار عـقـده به دل، بـاز طبعِ من            مثل نسـیم، عـاشـق مشکـل‌گـشایی است
فـرمـود بـا بـرادر خـود: غــنـچـهٔ مــرا            با خود بِبَر، که بوی خوش
آشنایی است

تـو بـاغـبـانِ گـلـشنِ عـشـق و شـهـادتی            این ارغـوانِ عاشقِ من، کـربلایی است

فـردا که تیـر، بـوسه به تابـوت من زند            بـال و پـرِ بـلـنـدِ عـروجِ نـهـایـی اسـت

دانی که در بقیع چرا چـلچـراغ نیست؟            خورشید، بی‌نـیاز ز هر روشنایی است

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محمد مهدی شفیعی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

کیست او؟ آن‌که بین خانۀ خود، مکر دشمن مجاورش بوده‌ست            او که انگار در تمام قرون، هرچه غربت معاصرش بوده‌ست

او که از روزهای کودکی‌اش، شعله در خانۀ دلش افتاد            دم‌ به‌ دم داغ ظهر عاشورا، در نفس‌های آخرش بوده‌ست


نه فقط شد مدینه مدیونش، کربلا میوه داد از خونش            آن شهیدی که سیدالشهدا، هر شب جمعه زائرش بوده‌ست

صلح او تیغ در نیام علی‌ست، کربلا جلوۀ قیام علی‌ست            باطن تیغ مرتضاست یکی، فرق قصه به ظاهرش بوده‌ست

آن زمان که مسافری خسته، لب گشوده به طعنه و توهین            میزبان در عوض فقط فکرِ آب و نان مسافرش بوده‌ست

»دوستان را کجا کند محروم، او که با دشمنان نظر دارد«            دشمنش میهمان سفرۀ اوست، چه‌ رسد آن‌که شاعرش بوده‌ست

: امتیاز

مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : ناصر زارعی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : قصیده

سلام ای بحـر رحمت، کوه تـقـوی            گـرفـته جـود و بخـشش از تو معنا

سلام ای باب ایـمـان، مهـبـط وحی            که کردی حکـم حـق همواره اجـرا


مـلائک لحـظه لحـظه دست بوست            امـیــد شـیـعــه در دنــیـا و عـقـبـی

خــزانـه دار عــلــم حـق تـویی تـو            ز تـو بــشــنــاخــتــم ربّ تـعــالـی

سلام ای هرچه خوبی از تو منشق            خــدایــا شـکـر گـشـتـی رهـبـر مـا

تویی نـور هـدایت؛ مـنـتـهـی الحـلم            تویی کهـف الـوری در هر دو دنـیا

به جـز تو هـیچ کـس را من نـدیـدم            کـه بـا مـرد جـزامـی بـوده یـکـجـا

الا هـمـچـون پــدر قـــرآن نــاطـق            ز رحـمـت ایـن سـلامـم را پــذیـرا

سلام ای خلق و خویت همچو احمد            بــنــازد بــر تـو هــردم ربّ یکـتـا

سـلام ای وارث غـربـت نــشـیـنـی            غـریـبی بـیـن شیـعـه هـمچـو مـولا

ســـلام آقـــاتـــریــن آقـــای دوران            تو چون مـادر کـریمی، جان فـداها

سه شب مادر غذایش را چو بخشید            سه بار امـوال خود را کردی اهـدا

ســـلام ای مـــخــزن ســرّ الــهــی            ســـلام ای آشـــنـــای درد زهــــرا

از اول قـسمـتـت داغ و مـحـن شـد            در آتــش دیــده‌ای تــو مــادرت را

در آن هـنگـامه قـلـبت گـشت پـاره            چو دیـدی بـسـته شـد دسـتـان بـابـا

هـمـان دم وعـده کـردی با خـدایـت            بـگــیــرم انــتــقــامــش را خــدایـا

گذشت و شد جمل، با قلب محزون            عـزیـز مـنـتـقـم کـردی تـو غـوغـا

به صفین چون جمل محشر نمودی            به عـالـم غــیـرتـت کـردی هـویـدا

خــــدا دانـــد فـــقــط داغ دلــت را            چو فـرق مـرتـضی کـردی تـمـاشا

دوبــاره تــازه شــد داغ مـــدیــنــه            نــشـد زخــم دلـت هــرگــز مــداوا

از آن پـس غـربـتت هم بیـشـتر شد            خــیـانـت دیــده‌ای، در حــدّ اعـــلا

همین بس غـربـتـت، زیر لـبـاس‌ت            زره بـایـد بــپــوشـی، وا غــریــبـا

بـمـیـرم بر غـریـبی‌ت حـسـن جان            مـیـان لـشـگـرت مـانـدی تو تـنـهـا

بـمـیـرم زخـم خـوردی زآشـنـایـان            جــفــا کــردنـد نــهــان و آشـکــارا

ز جـهـل و مکر و کـینه داد نـسبت            به آن چـیـزی که هـسـتـی تو مبـرّا

گـرفـته دین و مـؤمن عـزّت از تو            نـکــردی بـا عــدو هـرگـز مــدارا

اشــدّاء عـــلــی الــکــفّــار بـــودی            شـده شـمـشــیـر تـو صـلـح تـو آقـا

به ظاهر صلح اما عـین رزم است            که کردی مکـر دشـمن را تو افـشا

نـتــیـجـه داده صـلـح‌ت در مـحـرم            زمــیـنـه سـاز گـشـتـی کــربــلا را

درون خــانـه هــم ایــمـن نــبــودی            ز مـکـر و تـوطـئـه، از شـرّ اعــدا

اگـر چـه هـمـسـرت کـرده خـیـانت            اگـر چـه زهــر دادت بـی مــهــابـا

ولـی از تـو بـه جـز رأفـت نــدیـده            ز بـعــد آنـکـه زهــرت داد حــتـی

دلت خون شد ز جور همسر خویش            ولـی بـخـشـیــدی او را بــاز آنـجـا

شدی مـسـمـوم چندین بار از زهـر            ولـی ایـن بـار آخــر بـوده غــوغـا

ز زهر کین تنت می‌سوخت ای وای            زنـــد آتــش وجـــودت را ســراپــا

رسـید از ره حـسین با چشم خونین            و زیـنـب از غـمت شـد نـاشـکـیـبـا

دو طـفـل نـازنـین‌ت گـشـته گـریان            و خـون می‌گـریـد از داغ تـو سـقـا

هــمـه جـمـعـنــد دور بـســتــر تــو            نبودی شکـر حق بر خاک صحـرا

طلب کردی چوتشت و ریخت در آن            تــمــام خــون دل‌هـا را تـو یـکـجـا

سـرت بـوده بـه دامــان حـسـیـن و            بـــرادر را چــنــیــن دادی مــنــادا

نبـاشـد هـیچ روزی همچـو روزت            که تـنـهـا می‌شـوی در جـمـع اعـدا

خـدایــا شـکــر از بـعــد شــهــادت            نـشـد جـسـم شـریف تـو چـو یـغـما

ولی تـشـیـیـع تو جـانـسـوز تر بـود            نـشد تـشـیعِ کـس چـون تو غـم‌افـزا

ز کـیـنـه جـسـم‌تـان شد تـیـر بـاران            حسین خون گرید از این غم واویلا

چه سازد جـز تحـمل زین مصیبت            که بوده صبـر جانـسـوزت تـقـاضا

و ایـن غـربـت ادامــه‌دار گــشـتــه            مـزارت گـشـتــه تـخـریـب یــهـودا

ســلام مــا بـه قــبــر بـی‌چــراغـت            به خـاکی که به خود جا داده دریـا

امـیــد سـائـل دلـخـونـت ایـن اسـت            شـود آبــاد قـــبـــرت صـبـح فــردا

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : حسین عباسور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

بارها از سفره‌اش با اینکه نان برداشتند            روز تشـییع تنـش تـیر و کمان برداشتند

مردم این شهرِ در ظاهر مسلمان، عاقبت            با صدای سکه دست از دینشان برداشتند


بر سر همسایگانش سایه‌ای پُر مهر داشت            از سرش هر چند روزی سایه‌بان برداشتند

بـذر ننگـین جسارت بر تن معـصوم را            این جماعت کاشتـند و دیگران برداشتند

دست‌هایی که بر آن تابـوت تیر انداختند            چند سالی بعد چـوب خـیزران برداشتند

: امتیاز

زبانحال امام حسن مجتبی علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : حبیب چایچیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دردا که سوخت آتش دل، جسم و جان من            برخـاست دود غـم، دگر از دودمان من

شـد آشـیـانـه‌ام قـفـس تـنـگ این جـهـان            جغـدی در این قـفـس شده هم‌آشـیان من


کـامـم که خود ز غـصّـهٔ ایـام تـلـخ بـود            شـد تـلـخ‌تـر ز هـمـسـر نـا مـهـربان من

هرکس به آب رفع عـطش می‌کند، ولی            یک جرعه آب، ریخته آتش به جان من

زهـر جـفـا ز لالـهٔ رویـم ربـوده رنـگ            بـا خـطِّ سـبــز آمـده حـکــم خــزان مـن

بـس نــاروا شـنـیـده‌ام و صـبـر کـرده‌ام            دردا که سخـت بـوده بسی امـتـحان من

آری یـتــیـم مـی‌شـود امــروز قــاســمـم            گـریـد بـه نــور دیـدهٔ مـن دیـدگـان مـن

زهـرا کجاست تا که در آغوش گرم او            آسـان بر آیـد از تن مجـروح، جـان من

تا بر زبـان بـرد مگـر از لطف، نـام ما            یک عمر «یا حسن» شده ورد زبان من

صد ره مرا ز عشرت فردوس خوشتر است            یک‌بار اگر که یار بگوید «حسان» من

: امتیاز